کد خبر : 284
تاریخ انتشار : سه‌شنبه 28 آوریل 2020 - 12:57

معلم و اکسیر عشق/دکتر محمد کارگر

معلم و اکسیر عشق/دکتر محمد کارگر

از پروفسور محمود حسابی پرسیدند: معلمی وظیفه است یا هنر؟ پاسخ داد: هیچ کدام، ” معلمی عشق است. “ چرا معلمی عشق است؟ ( وظیفه باعث می­شود تا کارها را به خوبی انجام دهی، اما عشق کمک می­کند تا آن­ها را زیبا انجام دهی. ) زیرا عشق، آفرینش می­کند و نقش آفرینشی و زایشی دارد.

  • از پروفسور محمود حسابی پرسیدند: معلمی وظیفه است یا هنر؟

پاسخ داد: هیچ کدام، ” معلمی عشق است. “

چرا معلمی عشق است؟ ( وظیفه باعث می­شود تا کارها را به خوبی انجام دهی، اما عشق کمک می­کند تا آن­ها را زیبا انجام دهی. )

  • زیرا عشق، آفرینش می­کند و نقش آفرینشی و زایشی دارد.

عرفای بزرگ، از جمله ابن عربی عشق را مبدا آفرینش می­دانند و معتقدند که جهان هستی با عشق آفریده می­شود و با عشق جریان پیدا می­کند و عشق در حقیقت به منزله­ی جانِ جهان و جهان به منزله­ی جسم آن محسوب می­شود.

ابوسعید ابوالخیر در تعبیری مانا می­سراید:

از شبنم عشق خاکِ آدم گِل شد / صد فتنه و شور در جهان حاصل شد

سرنشتر عشق بر رگِ روح زدند / یک قطره فروچکید، نامش دل شد

  • عشق، روشنا و گرما می­بخشد. معلم می­باست آتش درون شاگردان را مشتعل سازد ( شوق رفتن به سرزمین­ها و قلمروهای نرفته­ی معرفت و حکمت و محبت را در وجود آنان برانگیزد ) و قدرتِ اشتیاق و لسان الغیب حافظ در همین باب، جاودانه می­نماید که:

در ازل پرتو حُسنت ز تجلی دم زد / عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه­ای کرد رُخَش دید مَلَک عشق نداشت / عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

  • عشق، حرکت می­آفریند و حرکت یکی از بنیان­های اساسیِ تکامل و توسعه­ی هستی است و اساسا همه­ی تحول­ها، تغییرها، پیمودن­ها و رسیدن­ها با حرکت آغاز می­شود و حرکت عشق، یک حرکت و جوشش درونی است.
  • مولانا در همین راستا، بسیار زیبا می­سراید:

زمین و کوه اگر نه عاشقندی / نَرُستی از دل هر دو گیاهی

اگر دریا ز عشق آگه نبودی / قراری داشتی آخر ز جایی

  • عشق، حیات می­بخشد ( هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریده­ی عالم دوام ما)“حافظ”  (اگر صد آب حیوان خورده باشی / چو عشقی در تو نّبوّد مرده باشی)“وحشی بافقی”
  • عشق، معنا می­بخشد.

عالم هستی همچون دفتر و کتابی است که انسان با زبان عشق، سطر سطرِ اسرار و شگفتی­های آن را خوانش می­کند و عمق معانی را از این دفتر درمی­یابد.

به تعبیر حافظ که می­فرماید:

با مدعی مگوئید اسرار عشق و مستی / تا بی­خبر بمیرد در دردِ خودپرستی

عاشق شو ورنه روزی کار جهان سرآید / ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

  • عشق در پرتو معنا وحدت می­آفریند، و گسست­ها را تبدیل به پیوست می­کند و در یک کلام، در اوج کثرت، آفرینش­گر وحدت است.

در همین باب مولانا بیان می­دارد که:

در معانی قسمت و اعداد نیست / در معانی تجزیه، افراد نیست

اتحاد یار با یاران خوش است / پایِ معنی گیر، صورت سرکش است

  • عشق، زیبایی می­آفریند و می­بخشد.

اگر این آسمان عاشق نبودی / نبودی سینه­ی او را صفایی

وگر خورشید هم عاشق نبودی / نبودی در جمال او ضیایی

                                                          “مولانا”

پس، صافی سینه­ی آسمان و درخشش آفتاب تابان، همه و همه از تجلی عشق است.

  • عشق پیرایش می­کند و باعث تطهیر وجود است.

نقل است هنگانی که حسین بن منصور حلاج را کشان کشان به پای چوبه­ی دار می­بردند کسی آمد و با هیجان از شیخ پرسید عشق یعنی چه؟ و حلاج که یک عاشق به تمام معناست و نمی­خواهد افاضه کند با مکثی این فرد را نگاه می­کند و می­گوید:” عشق را امروز بینی و فردا بینی و پس­فردا! “

که عطار، این سه واژه را برای ما تحلیل می­کند و می­گوید: اول آن روز حلاج را بکشتند و دوم روز بسوختند و سوم روز خاکسترش را بر باد همی­دادند، که عشق یعنی این!

انسانی که عشق در وجودش استیلاء پیدا کند و از درون او را بسوزاند و تغییر دهد دیگر نام او را بشر نمی­توان گذاشت، چرا که تمامی اوصافی که در ذات بشریست اینجا دگرگون می­شود. چون عشق ازلی است و از آسمان آمده و اگر در ساحتِ انسانی سکنی گزیند، وجودِ انسان را آسمانی می­کند. در عشق تا انسان نیستی پیدا نکند به مقام هستی و وصال نمی­رسد.

عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست / تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست

اجزای وجود من همه دوست گرفت / نامی است زِ من بّر من و باقی همه اوست

                                                                   “مولانا”

  • عشق، اهلی می­کند و تصویر می­سازد ( انبیاء و اولیاء الله، با قدرت عشق و محبت، ابتدا ایجاد اهلیت نمودند در همنوعان خود و سپس در پرتو آن در اجتماع بشری تصویر انسانی و الهی ساختند. )
  • پیشوای محبت و مودت پیشگان عالم حضرت علی (ع) در حکمتی وال فرموده است: ” قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِیَّهٌ، فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَیْهِ “

دل­های آدمیان رمنده است، پس هرکس با آن الفت برقرار سازد، روس به سوی او می­آورد.

نیروی محبت از نظر اجتماعی و انسانی، نیرویی عظیم و موثر است و بهترین اجتماع، اجتماعی است که با نیروی محبت و عشق، مدیریت شود.

  • قرآن کریم نیز، یکی از شاخص­های شخصیتی فاخر پیامبر اکرم (ص) را قدرت محبت آن حضرت می­داند، در سوره­ی آل عمران آیه­ی ۱۵۹ می­فرماید: ” به برکت رحمت الهی در برابر مردم، نرم و مهربان شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو، پراکنده می­شدند. پس آنان را ببخش و برای آن­ها آمرزش بطلب! و در کارها با آنان مشورت کن! “

چس یک معلم و یک استاد، در پرتو اکسیر عشق، می­تواند در وجود شاگردان و متربیان به صورت توأمان و همه­جانبه ایجادِ:

  • آفرینش و زایش
  • روشنا و گرما
  • حرکت
  • حیات و زندگی
  • احساس معنا
  • وحدت و پیوست
  • زیبایی و جمال
  • پیرایش و تطهیر
  • اهلیت و ساختن تصویر

نماید و بدین­سان کتاب وجودِ دانش­آموزان و دانش­آموختگان را، بسیار صبورانه و مهرورزانه با –خوانش، آموزش و پرورش- دچار تحول و توسعه نماید.

                                                                             محمد کارگر

                                                                   دکترای تخصصی فلسفه­ی تعلیم و تربیت

برچسب ها : ،

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 1 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.